نظریه تحریف قرآن، از نظریههائی است که قدمتی به طول تاریخ تفکّر اسلامی دارد. از قرنها پیش چنین اندیشهای در جامعه علمی اسلامی دامن گستر بوده است. همچنان که گروهی از عالمان مذهب تشیع گرایشی به سوی این نظریه داشتهاند، همانسان در میان دانشمندان مذهب تسنّن نیز میتوان طرفدارانی برای آن یافت. دلیل عمده و اصلی چنین دیدگاهی در خصوص قرآن کریم روایاتی است که دلالتی آشکار یا پنهان بر تحقّق این امر دارند، که صد البتّه این اخبار و روایات هم در کتب حدیث امامیه به چشم میخورد، و هم در جوامع حدیثی عامّه.
آنچه اندیشورانی از جهان تشیع را به تکاپو واداشت تا قلم به دست گرفته و پا به عرصه نبردی علمی در این خصوص بگذارند، دفاع از حیثیت مکتب اهلبیت : در قبال این نظریه قرآنی بوده است. این عالمان در پی آن بودند تا ثابت کنند دلباختگان ثقل اصغر، بهطور غالب اعتقادی به تحریف شدن ثقل اکبر ندارند؛ اگرچه انگشت شمار دانشمندانی شیعه مسلک دارای چنین اعتقاد باطلی بوده باشند. زمینه ساز این دفاع عالمانه و جنگاوری اندیشمندانه، کتابی بود که از سوی یکی از مشاهیر مؤلّفان شیعه تألیف و نشر یافت، که در آن با تمسّک به انبوهی از روایات امامی و عامّی، در مقام اثبات محرَّف بودن قرآن کریم برآمده بود، عملی که هرچند شاید با نیتی خیرخواهانه و به تصوّر احقاق حقّی پامال شده از اهلبیت صورت پذیرفت، لکن آنچنان لطمهای جبران ناپذیر بر پیکر پیروان این مکتب حقّه وارد ساخت که به راحتی قابل جبران نخواهد بود.
حاجی میرزا حسین نوری طبری[1] (1320ق) فردی است که با سابقهای نمایان از تألیف کتب متعدّد در دفاع از ارکان معتقدات شیعه امامیه، و البتّه با رویکردی اخباری مسلک، در تاریخ علماء معاصر نامی پرآوازه دارد. در ارزشگذاری تألیفات حاجی نوری، داوری داوران عالم تشیع آنچنان مختلف و گاه متضادّ است که جامعی میان آنها نمیتوان یافت؛ تا آنجا که در خصوص مهمترین و مشهورترین اثر حدیثی او، که همان دورهی «مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل» میباشد، به باور آخوند خراسانی هیچ مجتهدی برای فتوا دادن در مسئلهای فقهی از مراجعه به آن بینیاز نیست، حال آنکه امام خمینی به چنین جایگاهی برای این کتاب معتقد نیست.
آنچه تاکنون در مجامع علمی شیعی، حوزوی و دانشگاهی، در خصوص نظریه تحریف قرآن مورد مطالعه، گفتگو و تدریس قرار گرفته است به طور عمده ارائه دلائلی قرآنی، روائی و تاریخی برای اثبات تحریف ناپذیری قرآن کریم بوده است؛ ممکن است به نظر بیاید که بیهوده تکلیف اثبات مدّعای عدم تحریف قرآن را بر عهده مدّعیان آن نهادهاند، بلکه ادّعای «محرّف بودن قرآن» محتاج استدلال است نه «عدم تحریف قرآن»! چرا که عدم تحریف مطابق اصل بوده و بینیاز از ارائه دلیل میباشد. در پاسخ باید گفت آنچه برای علاقمندان به قرآن راهگشاست آن است که اثبات گردد قرآن تحریفشدنی نیست، نه که تنها تاکنون تحریف نشده است، و «تحریف ناپذیری قرآن»، با «عدم تحریف قرآن» که تنها بحثی تاریخی را میسزد متفاوت است.
تا امروز در مجامع علمی، هیچگاه به ادلّه طرفداران تحریف قرآن پرداخته نشده است. نه هیچ دانشجوی دانشگاه و نه هیچ طلبه حوزه علمیه، در سیر مطالعات تحصیلی خود، به تفصیل و به روشنی با دلائلی که افرادی همچون میرزای نوری را به این اندیشه سوق داده است آشنا نشدهاند. نه شایسته است و نه با روح علمی سازگار، که حاجی نوری را متّهم به گرایشی اینچنین جدّی نسبت به امری بدانیم که هیچ دلیلی برای اعتقاد به آن در دست نداشته است. این تصوّر به معنای آن است که مشاهیر حوزههای علمی شیعی، گاه بدون اتّکاء به دلائلی که برای خود آنان اطمینان آور بوده باشد، باوری را به جدّ میپذیرند؛ و چنین امری خلاف گزارشهائی است که از تاریخ علم و عالمان دینی سراغ داریم.
نگارنده در طی دورههای تدریسی متعدّدی که در مقطع ارشد در دانشگاههای کشور داشته است، روشی را در بررسی مسئله نظریه تحریف قرآن در پیش گرفته، که همان شیوه مألوف حوزههای علمی شیعی در زمینه فقه و اصول در دوره اجتهاد و صاحبنظر شدن[2] میباشد. در این اسلوب علمی، محقّق بایستی ادلّه مدّعی را به نحو دقیق و صحیح مورد مطالعه قرار داده، سخنان منکران را نیز با دقّت ارزیابی نماید، و در نهایت به جمعبندی نظرات طرفین، و نقض و ابرامهای مطرح شده پرداخته، و با اعمال حکمیت و داوری منصفانه میان آنان، رأی خود را بر اساس قوّت دلیل اختیار نماید.
کتاب حاضر حاصل همین تدریسها است، که میتواند متن درسی برای مقطع ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، و نیز سایر رشتههای دانشگاهی مرتبط با آن قرار گیرد.
در فصل اوّل این کتاب، با اطّلاعاتی در خصوص شخصیت حاجی میرزا حسین نوری آشنا شده، و نیز نگاهی به سرگذشت کتاب فصل الخطاب در میان عالمان مکتب تشیع خواهیم افکند. در فصل دوّم به شرح یکایک ادلّه حاجی نوری، و ایرادات وارده از سوی ردّیه نویسان بر این ادلّه، و داوری میان نوری و مخالفانش خواهیم پرداخت.
لازم به ذکر است که ذکر اسامی و مطالب این عالمان، به این معنا نیست که تنها اینان هستند که به نفی نظریه تحریف و مناقشه در مطلوب حاجی نوری پرداختهاند؛ بلکه این بزرگان کسانی هستند که به ردّ یکایک ادلّه حاجی نوری اقدام کردهاند، و این همان چیزی است که با هدف این نوشته سازگار است. وگرنه بسیارند عالمان شیعی که بدون اشاره به نام و کتاب میرزای نوری، نظریه تحریف قرآن کریم را مورد مناقشه قرار دادهاند.
امیدوارم این کتاب بتواند گامی در راه روشن ساختن افکار و ادلّه قائلان به این نظریه سخیف برداشته، خوفی را که نام میرزا حسین نوری در دل طلاّب، دانشجویان، و سایر آشنایان با او افکنده است زایل گرداند. چه که بسیار برخورد کردهام با عالمانی که از بزرگی نام میرزای نوری و شهرت او در حوزه احادیث، در کنار این گزارش که او در کتاب فصل الخطاب با استناد به بیش از هزار حدیث به اثبات محرّف بودن قرآن موجود پرداخته است، لرزه بر اندام اعتقاداتشان افتاده، و در کوتاهترین طریق، طلاّب و دانشجویان را از نزدیک شدن به این کتاب و مطالعه آن بازداشتهاند، مسلّماً بدون آنکه خود به کتاب مراجعه کرده و میزان قوّت احادیث و استدلالات میرزا را سنجیده باشند.
[1] ـ نام ایشان به صورت «نوری طبرسی» شهرت دارد، لکن عنوان صحیح او همان «نوری طبری» میباشد. سرّ مسئله آن است که ایشان متولّد و اهل طبرستان (مازندران فعلی) بوده، و تعبیر صحیح در مورد انتساب به طبرستان «طبری» است نه «طبرسی». همانند منسوبان به افغانستان که به آنها «افغانی» گفته میشود نه افغانسی! یا منسوبان به گرجستان که گرجی خوانده میشوند نه گرجسی! کما اینکه عالمان مشهور دیگری که با عنوان طبری شهرت دارند (همانند ابن جریر طبری صاحب کتاب تفسیر معروف) همه از اهالی طبرستان (مازندران فعلی) میباشند.
گروه اندیشه: مقاله «جهاد ابتدایی در قرآن و سیره» به قلم محمدهادی مفتح در پنجاهوششمین شماره فصلنامه علمی ـ پژوهشی علوم حدیث منتشر شد.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، مسئله جهاد از فروع فقهی است که مورد بحث بسیاری از فقها قرار گرفته است. فقیهان این فرع فقهی را بر دو قسم جهاد دفاعی و جهاد ابتدایی تقسیم کردهاند. از این دو قسم و مباحث مرتبط با آنها، آنچه بیشتر مورد توجه فقهای امامیه بوده است و در آن به نقد و نظر پرداختهاند، جواز یا عدم جواز جهاد ابتدایی بدون حضور امام معصوم(ع) است.
این مقاله میکوشد تا مبانی قرآنی جهاد ابتدایی را در پرتو سیره رسول اکرم(ص) بررسی کند. حاصل این تحقیق حکم به عدم جواز جهاد ابتدایی را به نحو کلی، نه فقط اشتراط جواز به حضور امام معصوم، یا اشتراط آن به وجود شرایط مناسب اجتماعی، سیاسی، بینالمللی، تقویت میکند.
نویسنده پس از پرداختن به معنای لغوی و شرعی جهاد، آن را به دو دسته جهاد دفاعی و جهاد ابتدایی تقسیم میکند و به بررسی آراء فقها درباره وجوب یا جواز آن میپردازد.
به باور مؤلف، علیرغم تضارب آراء و فتاوای فقها درباره این مسئله، قول مشهور در میان فقهای شیعه آن است که حضور امام معصوم، شرط لازم برای جواز اقدام به جهاد ابتدایی است و این امر، در زمان غیبت جایز نیست، هرچند کسانی مانند صاحب جواهر علاوه بر ذکر ادله قرآنی وجوب جهاد ابتدایی، به سیره آشکار، معلوم و متیقن پیامبر و اصحاب ایشان تأکید میکند.
مؤلف سپس به بیان سیره پیامبر(ص) درخصوص جهاد ابتدایی میپردازد. به باور او تحرکات نظامی پیامبر در مدینه در قالب غزوات و سریهها، با اهدافی مانند ایجاد همدلی بیشتر در میان اقشار مختلف امت، آشنایی مهاجران با جغرافیای مدینه، رزمایش نظامی برای حفظ آمادگی رزمی و ناامن کردن مسیر حرکت کاروانهای تجاری مشرکان مکه است انجام گرفته است.
مؤلف با استناد به برخی از شواهد و مستندات تاریخی مدعی شده است که پیامبر اکرم(ص) در طول دوران حاکمیت خود هیچگاه اقدام به جهاد ابتدایی نکرده است و تمامی جنگهای زمان او یا با لشکرکشی و هجوم از جانب دشمنان و یا پس از عهدشکنی و توطئهگری همپیمانان سابق صورت گرفته است.
مؤلف سپس با آوردن آیات مورد استدلال بر وجوب جهاد ابتدایی مانند نساء/71 و 74، انفال/5 و 65، توبه/29 و 73 و محمد(ص)/4 آنها را با توجه به آرای تفسیری مفسران مورد نقد و بررسی قرار داده و نتیجه گرفته است که با توجه به اسلوب، زبان یا اسباب نزول هریک از این آیات، نمیتوان آنها را دال بر وجوب جهاد ابتدایی تلقی کرد.
مؤلف نتیجه گرفته است که همه ادلهای که صاحب جواهر برای اثبات وجوب جهاد ابتدایی ارائه کرده است قابل مناقشه بوده و نهتنها بر لزوم آغاز نبرد و درگیری با بیگانگان دلالت نمیکند بلکه استفاده از جواز آن نیز با مشکل جدی روبرو است. همچنین با توجه به کشتهشدن عدهای از طرفین در هر جنگ مسلحانه، باید دلیل مجوزی برای این خونریزیها در دست باشد که در غیر این صورت حکم به حرمت جهاد ابتدایی وجهی موجه پیدا خواهد کرد.
به باور وی، این استفاده و استنباط، منوط به شرایط ویژه زمانی و مکانی نیست و در هر شرایط باید دلیلی قابل استناد برای حکم به وجوب یا جواز جهاد ابتدایی در دست باشد که چنین دلیلی در کتاب جواهرالکلام ـ که بهحق دائرةالمعارف فقه جعفری نام گرفته ـ به چشم نمیخورد.
وی در بخش نتیجهگیری مقاله میآورد: از حق نباید گذشت که صاحب جواهر در مقام ارائه تمام دلائل قرآنی و روایی وجوب جهاد ابتدایی برنیامده است، زیرا آن را ضرورتی از احکام دینی دانسته که هیچ اختلافی در وجوب کفایی آن، میان فقهای شیعه و سنی وجود ندارد. عدم تحقق جهاد ابتدایی در طول دوران حاکمیت رسولالله در مدینه مهمترین دلیلی است که میتوان با اتکای به آن، حکم به عدم وجوب این نوع جهاد داد؛ زیرا رسول اکرم(ص) هیچ واجبی از واجبات الهی را مهمل ننهاده است.
مدیر گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم و استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم با اشاره به خطرات موجود در جوامع اسلامی پیرامون افزایش شبهات و مسائل در خصوص مهدویت و ابعاد گسترده آن گفت : متاسفانه دشمنان اسلام به ویژه مکتب اصیل تشیع در هر دوره ای تلاشهای فراوانی در راستای شبهه پراکنی و تخریب چهره موعودگرایی داشته اند که افزایش فتنه های آخرالزمان از مصادیق مهم آن است .
حجت الاسلام دکتر محمد هادی مفتح در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار بخش اندیشه آینده روشن افزود: قبول شبهات از سوی برخی از مردم به ویژه جوانان نتیجه عدم معرفت و شناخت صحیح ابعاد مختلف موعودگرایی و مهدویت است و مسائل مهمی چون میلاد، نحوه زندگی، دوران غیبت، ظهور، نوع حکومت و شهادت ایشان پس از اتمام وظیفه الهی و جهانی در اذهان مردم تا حدودی گنگ و مبهوت مانده که با گسترش شبهات، پیچیده تر و ناشناخته تر باقی می ماند.
فرزند شهید مفتح بنیانگذار وحدت حوزه و دانشگاه در ادامه اذعان داشت: این سوالات فرعی که نیازمند پاسخگویی جامع عالمان با استفاده از منابع ارزشمند می باشد نباید ما را از موضوعات اصلی و مهم و اهداف ارزشمند ظهور و موعود گرایی غافل نماید.
وی اظهار کرد: مهم ترین وظیفه شیعیان در روزگاری که اسلام آماج حملات گسترده تبلیغی ضد اسلامی و مورد هجوم شبهات می باشد آماده سازی زمینه های ظهور منجی بشریت با تقویت معنویت و آشنایی کامل با ارزشهای دینی و اخلاقی و تبیین جایگاه انتظار در جوامع اسلامی است که ابتدا باید با خودسازی مزیِن گردد.
وی با بیان ضرورت انجام پژوهش های دینی و علمی در زمینه فرهنگ انتظار و موعودگرایی تصریح کرد: محققین نیز باید با استفاده از منابع دینی و علمی ارزشمند و بهره گیری از آیات و احادیث گام در راه احیای مبانی ظهور بردارند و به استخراج ارزشمند ترین منابع موجود بپردازند و تصویر موعود و منجی بشریت را با استفاده از مخازن غنی موجود به تصویر کشند تا شبهات بیش از پیش مورد ارزیابی قرار گیرد و به بهترین نحوه ممکن رفع گردد.
وی با قدردانی از تلاش حوزه های علمیه در راستای تبیین جایگاه مهدویت در جامعه به سفر ?? تن از اساتید سطوح عالی و درس خارج حوزه علمیّه قم به کشورهای لبنان و سوریه با هدف آشنایی با مراکز علمی و تعاملات فرهنگی با سایر کشورها در بهمن ماه سال جاری اشاره و عنوان کرد: موعود گرایی یکی از وجوه مشترک میان ادیان و مذاهب گوناگون است که با تعابیرمختلفی بیان شده که با توجه به این مساله یکی از نکات مهم در تعاملات فرهنگی دستیابی به دیدگاههای مشترک پیرامون مهدویت است.
دکتر محمد هادی مفتح ادامه داد: چهره موعود در ادیان مختلف به گونههای متفاوت ترسیم شده است به نحوی که در بسیاری از ادیان الهی بسیار گنگ و نامفهوم توصیف شده و دیدگاه منسجم و روشنی را در اختیار مردم قرار نداده است در حالی که در مکتب اسلام به ویژه تشیع تصویری واضح و قابل قبول از مهدویت در منابع شیعی وجود دارد که باید توسط متولیان دینی و فرهنگی به بهترین صورت ممکن به جامعه منتقل شود.
وی تصریح کرد: اهداف جامعه شیعی با توجه به جامعیت و فراگیری مبانی تعییین شده است و راهکارهای مهمی را در جهت تحقق آرمانهای ظهور می طلبد واگرچه جهان در دستان ستمگر مستبدان اداره می شود اما مهم ترین خواسته فطری بشریت آزادی و عدالت است که اقدامات اخیر برخی از مردم کشورهای اسلامی بر علیه ظلم و ستم حاکم نشان دهنده عدالت خواهی و طغیان فطرت های بیدار علیه ظلم است.
این استاد سطوح عالی حوزه خاطرنشان کرد: جامعه فاضله نیازمند آمادگی روحی و معنوی شیعیان در داشتن آینده ای روشن توام با عدالت و آزادی است که با ظهور صاحب الزمان تحقق می یابد و این وظیفه شیعیان را بیش از پیش سنگین می نماید تا با تبیین واقعی ارزشها و پیروی از مبانی دینی و تشیع در این زمینه گام بردارند
وی در پایان با تاکید بر ضرورت توسعه فرهنگ مهدویت در میان جوانان از سوی حوزه و دانشگاه اذعان کرد: باید به تدوین آثار گرانقدر و جامع پرداخت و با روشنگریهای ممکن جوانان را در برابر شبهات و مسائل نادرست و همچنین ظهور فرقه های منحرف و شیطانی واکسینه کرد، که در این راه وظیفه متولیان و مسئولان فرهنگی و دینی کشور بیش از سایرین است.
بسم الله الرحمن الرّحیم جناب آقای دکتر سعد الرّفیعیدام مجده سلام علیکم و رحمه الله چندین سال است در ماه مبارک رمضان هر شب برنامه «الحوار الصّریح بعد التراویح» را از شبکه المستقلّه پیگیری می کنم. اوّلین آشنائی و ارادت من به شما دو سال قبل بود که مناظره شما با شیخ عرعور را دیدم، که در اواخر ماه مبارک رمضان به جهت حرف ناصحیحی که شیخ عرعور در ردّ «لعن» به عنوان اصلی قرآنی مطرح نمود منجرّ به تعطیلی مناظره شد، چه که نشانگر شکست عظیمی برای آنان بود.امسال که مناظره با شرکت آقایان سید علی الأمین و سید حسن الحسینی آغاز شد، شبهای اوّل بسیار بیرونق بود، که داشتم از دیدن آن منصرف می شدم؛ لکن شبی که اوّلین حضور شما بود خوشحال شدم و برایتان دعا کردم. الحقّ که با جدّیّت قابل تحسینی از اعتقادات شیعی دفاع میکنید. چند نکته به نظرم میرسد که میتواند در بحث های آینده مورد استفاده قرار گیرد: 1. آقایان اهل سنّت- و منجمله سید حسن حسینی و دکتر محمد هاشمی- بارها آیاتی را که به طور عامّ در مدح صحابه رسول اللهصلی الله علیه و آله وارد شده است میخوانند و به آن تمسّک میکنند. و البتّه صحیح است که این عمومات شامل تمامی صحابه میگردد. لکن آیات مربوط به منافقان، و منجمله آیه مبارکه «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظیمٍ (توبه-101)» به خوبی نشانگر آن است که «پاره ای از اصحاب رسول الله منافق بودهاند»، که البتّه تعداد این منافقان کم نیز نبوده است؛ زیرا معقول نیست که سوره بلند منافقون و آیات پراکنده دیگر در قرآن کریم تنها برای « عبدالله بن ابیّ » نازل شود!! بلکه از تعداد زیادی هم برخوردار بودهاند. طبق مباحث ثابت شده در اصول فقه، مدلول مطابقی سوره منافقون و آیات متعدّد دیگر (وجود صحابه منافق در میان اصحاب رسول الله) به عمومات مدح صحابه و اعلام رضایت خداوند از آنان تخصیص میزند. حاصل این تخصیص آن است که «بعضی از اصحاب رسول خدا مدح شده و وعده رضایت و رضوان الهی را دریافت کردهاند.» مؤیّد این مطلب آناستکه در آیه مربوط به بیعت تحت شجره، تعبیر آیه اینچنین است « لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَریباً (فتح/18)» و نمیفرماید «لقد رضی الله عن الذین یبایعونک تحت الشجره». دقّت در این قیدی که در آیه وارد شده است نشان میدهد که اصحاب بیعت تحت شجره شامل منافقان و مؤمنان بوده است، و خداوند به روشنی اعلام رضایت خود را تنها به مؤمنان از اصحاب این بیعت اختصاص داده است. 2. روشن است که از آیات سوره منافقون و سایر آیان اینچنینی علم اجمالی پیدا میشود که «بعضی از اصحاب رسول الله منافق میباشند» پس نمیتوان تمامی آنان را به نحو مطلق، به دنبال صلوات بر رسول الله و اهلبیت ایشان مورد سلام و صلوات قرار داد بلکه باید قیدی برای صحابهای که مشمول سلام و صلوات قرار داده میشوند آورده شود. 3. مطابق مباحث اصول فقه، همین علم اجمالی موجب میشود که تمامی اصحاب در معرض اتّهام نفاق قرار بگیرند مگر آن که دلیلی بر عدم نفاقشان در دست باشد. و مسلّم است که اهل بیت به شهادت قرآن (آیه تطهیر) از چنین اتّهامی برئ هستند، لکن برای تبرئه هر یک از سایر صحابه باید دلیلی اقامه شود. 4. در خصوص نحوه عمل امیرالمؤمنین در دوران خلفاء میتوان به فرازهای نهج البلاغه استناد کرد که حضرت میفرماید: ... فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِی نَهْباً... (نهجالبلاغه/48) 5. در مورد سکوت و عدم اعتراض حضرت به غصب حقّ خلافت ایشان میتوان این فراز از نهج البلاغه را شاهد آورد: فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَةِ فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَةِ... (نهجالبلاغه/52) وفّقکم الله لمرضاته و جعلنا و ایّاکم من المتمسّکین بولایه امیرالمؤمنینعلیه افضل صلوات المصلّین دکتر محمّد هادی مفتّح قم المقدسه رمضان 1430/ شهریور 1389
تهران /پایگاه اطلاع رسانی / سیاسی
شهید دکتر محمد مفتح در سال 1307 در شهر همدان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در آنجا گذراند و پس از گذراندن دروس سطح حوزه در همدان، به حوزه ی علمیه ی قم رهسپار شد. وی سطوح عالی اجتهاد را در خدمت عالمانی همچون آیات عظام بروجردی، امام خمینی و محقق داماد گذراند و از بهترین شاگردان علامه طباطبایی در زمینه ی فلسفه بود.
به بهانه ی سالروز شهادت ایشان که روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گذاری شده است، نزد پسر ایشان رفتیم و از ایشان خواستیم مختصری در مورد پدر بزرگوازشان برای ما صحبت کنند.
دکتر محمد هادی مفتح هفتمین فرزند شهید محمد مفتح هستند که در زمان شهادت پدر بزرگوارشان 12 سال داشتند. ایشان هم زمان با تحصیل در رشته ی مهندسی برق و الکترونیک دانشگاه تهران، تحصیلات حوزوی خود را نیز ادامه داده و سپس موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد و دکترای رشته ی علوم قرآن و حدیث شده اند.
دکتر محمدهادی مفتح در حال حاضر تدریس سطوح عالی حوزه علمیه قم را بر عهده دارند و از اعضای هیئت علمی دانشگاه قم می باشند.
ایشان در توصیف زندگی پدر بزرگوارشان ضمن تأکید بر نظم و پشتکار شهید مفتح در تحصیل همزمان علوم حوزوی و دانشگاهی گفت: وی همزمان با تحصیل در مقطع دکترا در دانشکده ی الهیات دانشگاه تهران، در حوزه ی علمیه ی قم نیز به تدریس طلاب می پرداخت.
فرزند شهید مفتح، در پاسخ به علت نامگذاری این روز به نام روز وحدت حوزه و دانشگاه، به توجه ویژه ی پدر بزرگوارشان بر اهمیت ارتباط بین حوزه و دانشگاه تأکید کرده و ادامه داد: تلاش های بیش از حد پدر در زمینه ی ایجاد وحدت بین دانشجویان و اساتید دانشگاه و عالمان دینی و برگزاری اولین سمینار وحدت حوزه و دانشگاه در اول آبان ماه سال 58، مهم ترین دلیل نام گذاری روز شهادت ایشان به نام روز وحدت حوزه و دانشگاه است.
محمدهادی مفتح مهم ترین ویژگی و خصوصیت اخلاقی شهید مفتح را اخلاص در عمل و دوری از ریا و خودنمایی دانسته و ضمن اشاره به اهمیت فعالیت های سیاسی ایشان به عنوان مهم ترین سنگردار نهضت انقلاب اسلامی در سال 56،افزود: با وجود کناره گیری ایشان از پست های مهم مملکتی پس از پیروزی انقلاب، گروهک ضاله ی فرقان با خط گیری مستقیم از لانه ی جاسوسی آمریکا به ترور ایشان در 27 آذر سال 58 اقدام کرد.
ضمن تشکر از دکتر محمدهادی مفتح، علو درجات پدر بزرگوارشان را از خداوند منان مسئلت داریم.
پایگاه اطلاع رسانی وزارت علوم / کد خبر 11183