سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ شخصی دکتر محمد هادی مفتح

نظریه تحریف قرآن، از نظریه­هائی است که قدمتی به طول تاریخ تفکّر اسلامی دارد. از قرن­ها پیش چنین اندیشه­ای در جامعه علمی اسلامی دامن گستر بوده است. هم­چنان که گروهی از عالمان مذهب تشیع گرایشی به سوی این نظریه داشته­اند، همان­سان در میان دانشمندان مذهب تسنّن نیز می­توان طرفدارانی برای آن یافت. دلیل عمده و اصلی چنین دیدگاهی در خصوص قرآن کریم روایاتی است که دلالتی آشکار یا پنهان بر تحقّق این امر دارند، که صد البتّه این اخبار و روایات هم در کتب حدیث امامیه به چشم می­خورد، و هم در جوامع حدیثی عامّه.

آنچه اندیشورانی از جهان تشیع را به تکاپو واداشت تا قلم به دست گرفته و پا به عرصه نبردی علمی در این خصوص بگذارند، دفاع از حیثیت مکتب اهل­بیت : در قبال این نظریه قرآنی بوده است. این عالمان در پی آن بودند تا ثابت کنند دلباختگان ثقل اصغر، به­طور غالب اعتقادی به تحریف شدن ثقل اکبر ندارند؛ اگرچه انگشت شمار دانشمندانی شیعه مسلک دارای چنین اعتقاد باطلی بوده باشند. زمینه ساز این دفاع عالمانه و جنگاوری اندیشمندانه، کتابی بود که از سوی یکی از مشاهیر مؤلّفان شیعه تألیف و نشر یافت، که در آن با تمسّک به انبوهی از روایات امامی و عامّی، در مقام اثبات محرَّف بودن قرآن کریم برآمده بود، عملی که هرچند شاید با نیتی خیرخواهانه و به تصوّر احقاق حقّی پامال شده از اهل­بیت صورت پذیرفت، لکن آنچنان لطمه­ای جبران ناپذیر بر پیکر پیروان این مکتب حقّه وارد ساخت که به راحتی قابل جبران نخواهد بود.

حاجی میرزا حسین نوری طبری[1] (1320ق) فردی است که با سابقه­ای نمایان از تألیف کتب متعدّد در دفاع از ارکان معتقدات شیعه امامیه، و البتّه با رویکردی اخباری مسلک، در تاریخ علماء معاصر نامی پرآوازه دارد. در ارزش­گذاری تألیفات حاجی نوری، داوری داوران عالم تشیع آنچنان مختلف و گاه متضادّ است که جامعی میان آنها نمی­توان یافت؛ تا آنجا که در خصوص مهم­ترین و مشهورترین اثر حدیثی او، که همان دوره­ی «مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل» می­باشد، به باور آخوند خراسانی هیچ مجتهدی برای فتوا دادن در مسئله­ای فقهی از مراجعه به آن بی­نیاز نیست، حال آنکه امام خمینی به چنین جایگاهی برای این کتاب معتقد نیست.

آنچه تاکنون در مجامع علمی شیعی، حوزوی و دانشگاهی، در خصوص نظریه تحریف قرآن مورد مطالعه، گفتگو و تدریس قرار گرفته است به طور عمده ارائه دلائلی قرآنی، روائی و تاریخی برای اثبات تحریف ناپذیری قرآن کریم بوده است؛ ممکن است به نظر بیاید که بیهوده تکلیف اثبات مدّعای عدم تحریف قرآن را بر عهده مدّعیان آن نهاده­اند، بلکه ادّعای «محرّف بودن قرآن» محتاج استدلال است نه «عدم تحریف قرآن»! چرا که عدم تحریف مطابق اصل بوده و بی­نیاز از ارائه دلیل می­باشد. در پاسخ باید گفت آنچه برای علاقمندان به قرآن راهگشاست آن است که اثبات گردد قرآن تحریف­شدنی نیست، نه که تنها تاکنون تحریف نشده است، و «تحریف ناپذیری قرآن»، با «عدم تحریف قرآن» که تنها بحثی تاریخی را می­سزد متفاوت است.

تا امروز در مجامع علمی، هیچگاه به ادلّه طرفداران تحریف قرآن پرداخته نشده است. نه هیچ دانشجوی دانشگاه و نه هیچ طلبه حوزه علمیه، در سیر مطالعات تحصیلی خود، به تفصیل و به روشنی با دلائلی که افرادی همچون میرزای نوری را به این اندیشه سوق داده است آشنا نشده­اند. نه شایسته است و نه با روح علمی سازگار، که حاجی نوری را متّهم به گرایشی اینچنین جدّی نسبت به امری بدانیم که هیچ دلیلی برای اعتقاد به آن در دست نداشته است. این تصوّر به معنای آن است که مشاهیر حوزه­های علمی شیعی، گاه بدون اتّکاء به دلائلی که برای خود آنان اطمینان آور بوده باشد، باوری را به جدّ می­پذیرند؛ و چنین امری خلاف گزارش­هائی است که از تاریخ علم و عالمان دینی سراغ داریم.

نگارنده در طی دوره­های تدریسی متعدّدی که در مقطع ارشد در دانشگاه­های کشور داشته است، روشی را در بررسی مسئله نظریه تحریف قرآن در پیش گرفته، که همان شیوه مألوف حوزه­های علمی شیعی در زمینه فقه و اصول در دوره اجتهاد و صاحب­نظر شدن[2] می­باشد. در این اسلوب علمی، محقّق بایستی ادلّه مدّعی را به نحو دقیق و صحیح مورد مطالعه قرار داده، سخنان منکران را نیز با دقّت ارزیابی نماید، و در نهایت به جمع­بندی نظرات طرفین، و نقض و ابرام­های مطرح شده پرداخته، و با اعمال حکمیت و داوری منصفانه میان آنان، رأی خود را بر اساس قوّت دلیل اختیار نماید.

کتاب حاضر حاصل همین تدریس­ها است، که می­تواند متن درسی برای مقطع ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، و نیز سایر رشته­های دانشگاهی مرتبط با آن قرار گیرد.

در فصل اوّل این کتاب، با اطّلاعاتی در خصوص شخصیت حاجی میرزا حسین نوری آشنا شده، و نیز نگاهی به سرگذشت کتاب فصل الخطاب در میان عالمان مکتب تشیع خواهیم افکند. در فصل دوّم به شرح یکایک ادلّه حاجی نوری، و ایرادات وارده از سوی ردّیه نویسان بر این ادلّه، و داوری میان نوری و مخالفانش خواهیم پرداخت.

لازم به ذکر است که ذکر اسامی و مطالب این عالمان، به این معنا نیست که تنها اینان هستند که به نفی نظریه تحریف و مناقشه در مطلوب حاجی نوری پرداخته­اند؛ بلکه این بزرگان کسانی هستند که به ردّ یکایک ادلّه حاجی نوری اقدام کرده­اند، و این همان چیزی است که با هدف این نوشته سازگار است. وگرنه بسیارند عالمان شیعی که بدون اشاره به نام و کتاب میرزای نوری، نظریه تحریف قرآن کریم را مورد مناقشه قرار داده­اند.

امیدوارم این کتاب بتواند گامی در راه روشن ساختن افکار و ادلّه قائلان به این نظریه سخیف برداشته، خوفی را که نام میرزا حسین نوری در دل طلاّب، دانشجویان، و سایر آشنایان با او افکنده است زایل گرداند. چه که بسیار برخورد کرده­ام با عالمانی که از بزرگی نام میرزای نوری و شهرت او در حوزه احادیث، در کنار این گزارش که او در کتاب فصل الخطاب با استناد به بیش از هزار حدیث به اثبات محرّف بودن قرآن موجود پرداخته است، لرزه بر اندام اعتقاداتشان افتاده، و در کوتاه­ترین طریق، طلاّب و دانشجویان را از نزدیک شدن به این کتاب و مطالعه آن بازداشته­اند، مسلّماً بدون آنکه خود به کتاب مراجعه کرده و میزان قوّت احادیث و استدلالات میرزا را سنجیده باشند.



[1] ـ نام ایشان به صورت «نوری طبرسی» شهرت دارد، لکن عنوان صحیح او همان «نوری طبری» می­باشد. سرّ مسئله آن است که ایشان متولّد و اهل طبرستان (مازندران فعلی) بوده، و تعبیر صحیح در مورد انتساب به طبرستان «طبری» است نه «طبرسی». همانند منسوبان به افغانستان که به آنها «افغانی» گفته می­شود نه افغانسی! یا منسوبان به گرجستان که گرجی خوانده می­شوند نه گرجسی! کما اینکه عالمان مشهور دیگری که با عنوان طبری شهرت دارند (همانند ابن جریر طبری صاحب کتاب تفسیر معروف) همه از اهالی طبرستان (مازندران فعلی) می­باشند.

[2] ـ در اصطلاح حوزوی این دوره را «دوره خارج فقه و اصول» می­نامند.


ارسال شده در توسط دکتر محمد هادی مفتح